-
۱۳۹۴/۰۵/۰۱
-
هدیه ی خدا به حبیبش! هفت سال اول زندگی و سروری های کودکیتان چه زیبا بود. هر چه می خواستید همان می- شد؛ بازی با پدربزرگ حتی سر نماز؛ آن روز را یادتان هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر شما، خطبه را قطع کردند! زیرا شما وارد مجلس شده بودید! روی شانه های او خوش گذشت وقتی با افتخار سر حبیب الله را به آغوش گرفته بودید!
آن روزهای خوش کنار مادر و پدر چه زود تمام شد!
سبط اکبرِ علی علیه السلام! حسنِ کوچک(حسین) به شما نگاه می کرد و الگو می گرفت؛ چه وظیفه ی سنگینی بود پسر بزرگ خانواده بودن و تمام چشم ها به او خیره شدن!
باید خیلی زود بزرگ می شدید چرا که خواهرها و برادرتان تکیه گاه می خواستند و شما با شانه های شریفتان محل مناسبی بودید برای سرهایشان.......