-
۱۳۹۲/۰۴/۰۶
-
دليل بر اين معنى روايتى است كه در بحار به نقل از
مناقب ابن شهر آشوب آمده است اين كه: شيعيان نيشابور (در زمان امامت حضرت
موسى بن جعفرعليهما السلام) جمع شدند، و شخصى به نام محمد بن على نيشابورى
را انتخاب كردند تا به مدينه برود و حقوق شرعى و هداياى شيعيان را به خدمت
امام زمانشان ببرد، سى هزار دينار و پنجاه هزار درهم پول و مقدارى جامه به
محمد بن على دادند. در اين ميان يكى از بانوان باايمان به نام شطيطه يك
درهم تمام عيار و يك تكه پارچه خام كه با دست خودش رشته بود و چهار درهم
ارزش داشت پيش آورد و گفت: خداوند از حقّ خجالت نمىكشد يعنى حقوق
امامعليه السلام گرچه كم باشد بايد پرداخت.
آنگاه اين جمعيت جزوهاى آوردند كه هفتاد ورق بود، در هر صفحه سؤالى
نوشته بودند و بقيّهاش سفيد بود تا جواب زير آن نوشته شود، هر دو صفحه را
روى هم گذاشته و با سه بند كه هر بندى يك مهر خورده بود بسته بودند. گفتند:
اين جزوه را شب هنگام به خدمت امامعليه السلام ببر و فرداى آن بازگير و
مهرها را نگاه كن اگر نشكسته بود پنج تا از آنها را بشكن و ببين آيا جواب
سؤالها را داده است يا نه، كه اگر بدون شكسته شدن مهرها جواب داده بود، او
همان امام است و مستحقّ اين اموال و گرنه اموال را به ما بازگردان.
محمد بن على نيشابورى به مدينه مشرّف شد و نزد عبد اللَّه افطح رفت، او
را امتحان كرد و دانست كه او شايستگى مقام امامت را ندارد، از خانه او
بيرون رفت در حالى كه مىگفت: رَبِّ اهْدِنِي إِلى سَواءِ الصِّراطِ؛ خدايا
مرا به راه راست هدايت فرما.همانطور كه در حيرت ايستاده بود كودكى آمد و
گفت: كسى را كه مىخواهى اجابت كن و او را به خانه حضرت موسى بن جعفرعليهما
السلام برد، تا چشم حضرت بر او افتاد، فرمود: اى ابوجعفر چرا نااميد
مىشوى و چرا به سوى يهود و نصارى پناه مىبرى؟ به من روى كن كه حجّت و
ولىّ خدا هستم. آيا ابوحمزه در كنار مسجد جدّم مرا به تو نشناساند؟ من
سؤالهايى كه در جزوه بود ديروز جواب دادم آنها را نزدم بياور و درهم
شطيطه را هم كه در كيسه است و وزن درهمش يك درهم و دو دانق مىباشد، برايم
بياور. و آن كيسه چهارصد درهم مىباشد كه از آن وازورى است و پارچه او با
جامه دو برادر بلخى يك جا بسته شده .مىگويد: از سخنان آن حضرت عقلم حيران
شد، رفتم و آنچه امر فرموده بود آوردم و در پيشگاهش قرار دادم، پس درهم و
پارچه شطيطه را برگرفت و روى به من كرد و فرمود: إِنَّ اللَّهَ لا
يَسْتَحْىِ مِنَ الحَقِّ اى ابوجعفر سلام مرا به شطيطه برسان و اين كيسه
پول را به او بده - در آن كيسه چهل درهم بود - آنگاه فرمود: قطعهاى از
كفنهايم را نيز به او هديه كردم، پنبه اين كفن از روستاى ما صيدا است،
قريه فاطمهعليها السلام كه خواهرم حليمه دخت حضرت ابوعبد اللَّه جعفر بن
محمد صادقعليه السلام آن را رشته است. به شطيطه بگو: تو از هنگام رسيدن
ابوجعفر و پول و قطعه كفن تا نوزده روز بيشتر زنده نمىمانى؛ پس شانزده
درهم از اين پول را براى خودت خرج كن و بيست و چهار درهم آن را صدقه و
لوازم تجهيز براى خودت قرار بده و من بر جنازه تو نماز خواهم خواند. اى
ابوجعفر هرگاه در آن وقت مرا ديدى مطلب را مخفى بدار كه براى حفظ جانت بهتر
است. سپس فرمود: اين اموال را به صاحبانشان برگردان و مهر از اين جزوه
بگشاى و ببين آيا جواب سؤالها را پيش از آنكه جزوه را بياورى دادهايم يا
نه؟
مىگويد: به مهرها نگاه كردم، ديدم دست نخورده است، يكى از مهرها را از
وسطشان شكستم ديدم نوشته: عالمعليه السلام چه مىفرمايد درباره مردى كه
بگويد براى خدا نذر كردم كه هر بردهاى كه از قديم در ملك من بوده آزاد
سازم، و چندين برده داشته باشد كدامشان آزادند؟ جواب به خط مباركشان چنين
بود: هرآنكه پيش از شش ماه در ملكش بوده بايد آزاد كند، دليل بر صحت اين
معنى آيه شريفه است: وَالقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ
كَالعُرْجُونِ القَدِيمِ [1]و گردش ماه را در منازل معيّن تقدير كرديم تا
مانند شاخه خرما زرد و لاغر به منزل اوّل بازگردد. و جديد آن است كه شش ماه
نداشته باشد.
مهر دومى را گشودم ديدم نوشتهاند: چه مىفرمايد عالمعليه السلام
درباره مردى كه بگويد: واللَّه مال كثير بسيار صدقه خواهم داد. چقدر بايد
صدقه بدهد؟ پاسخ آن به خط آن حضرت زيرش نوشته بود: شخصى كه سوگند خورده اگر
گوسفنددار است بايد هشتاد و چهار گوسفند صدقه بدهد و اگر شتردار است هشتاد
و چهار شتر بدهد و اگر پولدار است هشتاد و چهار درهم بدهد. دليل بر آن
است آيه: لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ؛ [2] و همانا
خداوند شما را در جاهاى بسيار يارى كرد. كه جنگهاى پيامبر تا هنگام نزول
اين آيه هشتاد و چهار جاى بوده است. سومين مهر را كه گشودم ديدم نوشته:
عالمعليه السلام چه مىفرمايد درباره مردى كه قبرى را شكافته و سر ميّتى
را از تن جدا نموده و كفنش را دزديده باشد؟ جواب به خطّ حضرتش مسطور بود:
دست دزد به خاطر اينكه از حرز و جاى بسته دزدى كرده بريده شود و صد دينار
براى بريدن سر ميّت بر او لازم است، زيرا كه ما ميّت را به منزله جنين در
شكم مادر فرض مىكنيم كه هنوز روح در او نيامده باشد كه ديه نطفه بيست
دينار و... تا آخر مسأله.
هنگامى كه ابوجعفر محمد بن على نيشابورى به خراسان بازگشت، ديد كسانى
كه آن حضرت اموالشان را رد كرده به مذهب فطحيه وارد شدهاند، ولى شطيطه بر
همان مذهب حقّ باقى مانده، سلام حضرت كاظمعليه السلام را به او رساند و
كيسه پول و قطعه كفن را به او داد. پس همانطور كه حضرت فرموده بود به مدت
نوزده روز شطيطه زنده ماند و چون از دنيا رفت، امامعليه السلام سوار بر
شترى آمد، پس از پايان مراسم او بر شتر خود سوار شد و راه بيابان پيش گرفت و
فرمود: به اصحاب خودت مطلب را در ميان بگذار و سلام مرا به آنها برسان و
به ايشان بگو كه: من و امامان نظير من بايد كه پاى جنازههاى شما حاضر شويم
در هر جا كه از دنيا برويد، پس تقواى خدا را در خود حفظ كنيد. [3]گفتنى
است كه قبر اين بانوى سعادتمند همچنان در شهر نيشابور زيارتگاه ارادتمندان
به خاندان پيامبر و شيعيان آنها است و به نام بىبى شطيطه معروف است.
ارسال توسط:مجید
[1]سوره يس، آيه 39.
[2]سوره توبه، آيه 25.
[3]بحار الانوار: 73/48.